بعضي ها هيچ وقت نمي فهمند. آدميزاد دو تا پا داره و دو تا اعتقاد؛ يكي براي وقتي كه حالش روبراهه و يكي هم براي مواقعي كه حالش خرابه. اسم اين دومي رو گذاشته دين. آدميزاد موجود به درد بخوريه. آخه مرگ يه سرباز، سهام نفت رو تو بازارهاي جهاني مي بره بالا و مرگ يه معدنچي، عايدي صاحب معدن رو زياد مي كنه. آدميزاد نسبت به هم نوع خودش بخيله. براي همينه كه قانون رو در آورده. مي گه اگه من حق ندارم فلان كار رو بكنم، پس بقيه هم نبايست حقش رو داشته باشن. آدمهاي همراه وجود ندارن. آدماي حاكم داريم و آدماي تحت حاكميت. با اين وجود تا حالا نشده يه نفر به خودش حاكم بشه. آخه برده متخاصم هميشه زورش از اربابي كه به حكومت كردن معتاد شده بيشتره. هر آدمي نسبت به خودش ناتوانه. آدميزاد وقتي حس مي كنه كمرش شل شده، عالم و زاد ميشه. بعدشم از شيريني لذات زندگي دنيوي چشم مي پوشه. اسم اين كار رو مي ذاره درون نگري. به علاوه آدميزاد موجوديه كه ميخ مي كوبه، موزيك دلخراش مي زنه و واق واق سگش رو در مي آره. بعضي وقتا هم آروم مي گيره. اما اون موقعيه كه ديگه مرده. برگرفته از كتاب "بعضي ها هيچ وقت نمي فهمند" نوشته كورت توخولسكي
بعضي ها هيچ وقت نمي فهمند. آدميزاد دو تا پا داره و دو تا اعتقاد؛ يكي براي وقتي كه حالش روبراهه و يكي هم براي مواقعي كه حالش خرابه. اسم اين دومي رو گذاشته دين. آدميزاد موجود به درد بخوريه. آخه مرگ يه سرباز، سهام نفت رو تو بازارهاي جهاني مي بره بالا و مرگ يه معدنچي، عايدي صاحب معدن رو زياد مي كنه. آدميزاد نسبت به هم نوع خودش بخيله. براي همينه كه قانون رو در آورده. مي گه اگه من حق ندارم فلان كار رو بكنم، پس بقيه هم نبايست حقش رو داشته باشن. آدمهاي همراه وجود ندارن. آدماي حاكم داريم و آدماي تحت حاكميت. با اين وجود تا حالا نشده يه نفر به خودش حاكم بشه. آخه برده متخاصم هميشه زورش از اربابي كه به حكومت كردن معتاد شده بيشتره. هر آدمي نسبت به خودش ناتوانه. آدميزاد وقتي حس مي كنه كمرش شل شده، عالم و زاد ميشه. بعدشم از شيريني لذات زندگي دنيوي چشم مي پوشه. اسم اين كار رو مي ذاره درون نگري. به علاوه آدميزاد موجوديه كه ميخ مي كوبه، موزيك دلخراش مي زنه و واق واق سگش رو در مي آره. بعضي وقتا هم آروم مي گيره. اما اون موقعيه كه ديگه مرده. برگرفته از كتاب "بعضي ها هيچ وقت نمي فهمند" نوشته كورت توخولسكي